یادته بهت میگفتم اگه تو بری می میرم
تو پیش خدا دعا کن که منم زودتر بمیرم
میدونم یه روز دوباره میتونم تو رو ببینم
مگه توخبر نداری شب و روز برات بیتابم؟
تو که بی وفا نبودی لااقل بیا تو خوابم
دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم
نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو می دیدم
کاشکی پر نمی کشیدی بالت و شکسته بودم
کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم
شایدم من مرده باشم الکی میگن که هستم!
هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم
خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم
ذره ذره قطره قطره میسوزم اما می مونم
من که اتیش میگرفتم چی باعث شد که نسوزم؟
نظرات شما عزیزان:
امیر کوچولو 
ساعت21:53---15 اسفند 1391
وبت خیلی قشنگ بود.خیلی پراحساس بود.امیدوارم همیشه موفق باشی.در ضمن با فتخار لینک شدی بازم بیا.منتظرت هستم.
geladi 
ساعت8:00---8 اسفند 1391
ژیلا 
ساعت23:50---4 اسفند 1391
میگویند : شاد بنویس …
نوشتههایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی میافتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد…
اما با چشمهای ِ خیس …
|